جدول جو
جدول جو

معنی فرخو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

فرخو کردن
(دَ نِ / نَدَ)
هرس کردن. (یادداشت به خط مؤلف) :
مر کشت را خود افکن نیرو
رز را به دست خود کن فرخو.
لبیبی.
رجوع به فرخو و پرخو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی،
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزخو کردن
تصویر بزخو کردن
کمین کردن و منتظر فرصت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو کردن
تصویر فرو کردن
داخل کردن چیزی درون چیزی یا جایی، گستردن، ریختن، پایین آوردن، چیدن یا ریزانیدن بار درخت یا گل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
چاق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریو کردن
تصویر غریو کردن
بانگ و فریاد برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریو کردن
تصویر غریو کردن
بانگ و فریاد بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریختن جستن که نتوانی ز بند چرخ رستن ز تقدیری که یزدان کرد جستن (ویس ورامین) گریختن جستن
فرهنگ لغت هوشیار
گشاده کردن وسیع کردن، بزرگ بودن بنایی یا محوطه ای، باز کردن در گشودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزو کردن
تصویر آرزو کردن
آرزو بردن آرزو داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
باز کردن (در و مانند آن) گشادن گشودن، بستن (در و مانند آن) مسدود کردن (از اضداد) : حضور مجلس انس است و دوستان جمعند و این یکاد بخوانید و در فراز کنید. (حافظ)، نزدیک کردن، پیش آوردن پیش بردن، بنا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
وقت مناسب حاصل کردن یا فرصت نمی کنم سرم را بخارانم. ابدا وقت ندارم، از کار فارغ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریژ کردن
تصویر فریژ کردن
ستردن پشم و موی و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریز کردن
تصویر فریز کردن
منجمد نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
پروانه دادن دستوری دادن، آزاد کردن، رها کردن رخصت دادن اجازه دادن: مجدالدوله مهدی قلی خان و میرزا عبدالله خان... را مرخص کردیم که بروند از ریشه های کوه بالا دست ما آمده آهو شکار نموده برای ماهم آهو بیاورند، آزاد کردن، کسی را پس از خاتمه کار وی رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
داخل کردن چیزی را در جایی یا در چیزی، فرو افکندن انداختن، بیرون ریختن خالی کردن، خاموش کردن (چراغ و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرموش کردن
تصویر فرموش کردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرصت کردن
تصویر فرصت کردن
((~. کَ دَ))
مجال داشتن، وقت مناسب و کافی داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریه کردن
تصویر فریه کردن
((~. کَ دَ))
نفرین کردن، لعنت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراز کردن
تصویر فراز کردن
((~. کَ دَ))
باز کردن، بستن، نزدیک کردن، پیش آوردن، پیش بردن، ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
((~. کَ دَ))
پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرزو کردن
تصویر آرزو کردن
Crave, Wish, Yearn
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
Snoring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
Abscond, Elude, Escape, Flee, Scamper
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
fugir, eludir, escapar, correr rapidamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آرزو کردن
تصویر آرزو کردن
жаждать , желать , тосковать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
храп
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
сбегать , уклоняться , убегать , юркать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرزو کردن
تصویر آرزو کردن
sich sehnen, wünschen, sehnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
schnarchen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
fliehen, entkommen, flitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
uciekać, unikać, biegać szybko
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آرزو کردن
تصویر آرزو کردن
жадати , бажати
دیکشنری فارسی به اوکراینی